زني در دادگاه خانواده مدعي شد: مادر شوهرم با رفتارهاي خود، شوهرم را از من دور كرده و حالا خواهان جدايي هستم. زن گفت: همسرم اصلا با من تفاهم نداشته و رفتارش بسيار متناقض است گويي ما دو نفر، شخصيتي كاملا متفاوت از هم داريم. زن به قاضي گفت: شوهرم 36 ساله است و در اين سن و سال، هر كاري كه بخواهد انجام دهد بايد با اجازه مادرش باشد؛ من نيز ميخواهم از او جدا شوم و تنها زندگي كنم چرا كه از دست رفتارهاي بچهگانه شوهرم به ستوه آمدم. مرد هم به قاضي گفت: همسرم بسيار خودخواه است و فكر ميكند با درخواست طلاق همه مشكلات برطرف ميشود اما من ميخواهم بعد از جدايي، مفهوم زندگي را به او نشان داده و موجب آزار و عذاب او شوم چرا كه طي اين مدت زندگيام را خراب كرده است. زن بار ديگر در حضور قاضي گفت: شوهرم اصلا مرا درك نكرده و تنها مادرش را خوب درك ميكند؛ او نبايد ازدواج و مرا بدبخت ميكرد، بلكه بايد به زندگي با مادرش ادامه ميداد؛ ميخواهم از او جدا شوم و بدون حضور او زندگي راحت را تجربه كنم. زن: او آيين همسرداري نميداند زني به دادگاه خانواده آمد و گفت: شوهرم بسيار فهميده است و در همه موارد، درك بالايي دارد، ولي آيين همسرداري را نميداند و فكر ميكند بهترين محبت به يك زن كتاب هديه دادن است. شوهرم دائم مشغول روزنامه خواندن است و علمآموزي بيشتر از هر كس و هر چيز برايش اهميت دارد؛ او استاد دانشگاه است و از صبح تا بعد از ظهر كه در دانشگاه است و بعد از آن نيز در خانه مشغول كتاب و روزنامه خواندن است اين وضع مرا عاصي كرده و ديگر تحملش را ندارم و ميخواهم از او جدا شوم. او با اشاره به گذشت هشت سال از زندگي مشتركشان، افزود: شوهرم بسيار فهميده است. او محبت به يك زن را كتاب هديه دادن و در ميان گذاشتن اطلاعات عمومياش ميداند؛ من بايد از شوهرم جدا شوم چرا كه نه تنها او بلكه من نيز او را درك نميكنم فضاي زندگي او با من متفاوت است. زن گفت: ما داراي يك فرزند پنج ساله هستيم و فرزندم هم با اينكه بسيار كوچك است ولي رفتارهايش مثل پدرش شده در واقع آينده فرزندم هم خراب خواهد شد چرا كه او بزرگ ميشود و ازدواج ميكند و بلايي كه شوهرم با رفتارهايش بر سرم ميآورد او در آينده بر سر همسرش خواهد آورد و من نميخواهم فرزندم مانند پدرش شود. او با بيان اينكه شوهرم در كار و تدريس موفق است ولي در زندگياش اينگونه نيست، ادامه داد: شوهرم همه چيز را در اطلاعات عمومي، تحصيل و علمآموزي ميبيند و فكر ميكند همه زندگي و عشق يعني اين مسايل، ولي غافل از اينكه تفريح، مسافرت و صحبت كردن بخشي از زندگي است و من نميتوانم با اين موضوع كنار بيايم و بايد از او جدا شوم. قاضي اين پرونده، بعد از شنيدن صحبتهاي زن، به دليل عدم حضور مرد حكمي مبني بر طلاق صادر نكرد و رسيدگي به آن را به آينده موكول كرد. شوهر بداخلاق من زني به دادگاه خانواده رفت و گفت: ميخواهم از شوهر بداخلاقم جدا شوم چرا كه در طول بيش از 9 سال زندگي مشترك، او هميشه با داد و فرياد، حرفش را به كرسي مينشاند. زن 34 ساله با بيان اينكه بيش از 9 سال از زندگي مشتركشان ميگذرد، گفت: شوهرم بسيار بداخلاق است و تنها چيزي كه خيلي خوب ميداند، داد و فرياد و به كُرسي نشاندن حرفش از اين طريق است؛ ديگر تحمل داد و فرياد او را ندارم و بايد هر چه سريعتر از او جدا شوم. او با اشاره به اينكه تحمل شوهرم برايم بسيار سخت شده گفت: او فقط داد ميزند و محبت و مهربانياش نيز همراه با پرخاشگري و داد و فرياد است؛ بايد از او جدا شوم تا از دست اين صداهاي ناهنجارش رهايي يابم؛ با اينكه سالهاي بسياري از زندگي مشتركمان ميگذرد من حاضر نشدم حس مادري را درك كنم چرا كه دوست ندارم پدر فرزندم، اين قدر پرخاشگر باشد؛ به همين دليل صبر كردم تا شوهرم تغيير كند ولي چنين اتفاقي نيفتاد و اخلاق شوهرم هر روز بدتر شد. زن ادامه داد: ميخواهم از شوهرم جدا شده و زندگي جديدي را تشكيل دهم و دور از داد و فريادهاي او به زندگي جديدي همراه با آرامش برسم؛ شوهرم هيچگاه مرا درك نكرده و زماني كه از او درخواست ميكنم تا با هم گفتگو داشته باشيم او امتناع كرده و ميگويد حوصله ندارد. قاضي اين شعبه به دليل عدم حضور مرد در دادگاه، حكمي مبني بر طلاق صادر نكرد و رسيدگي به پرونده را به آينده موكول كرد. او مرا پير كرده است زني به دادگاه خانواده رفت و با بيان اينكه شوهرش بسيار خسيس است، گفت: از دست رفتارهاي شوهرم به پيري زودرس دچار شدهام و به همين دليل ميخواهم از او جدا شوم. اين زن در حضور قاضي با اشاره به اينكه شوهرم بسيار خسيس و بداخلاق است، گفت: از اينكه، هر بار براي خريد وسيلهاي كوچك از شوهرم پول بخواهم و او به دنبال دليل اين درخواست من باشد، خسته شدهام؛ هميشه بايد دلايل بسياري بياورم تا او قانع شده و يك ريال كف دستم بگذارد؛ ديگر نميتوانم در كنارش زندگي كنم و تنها راه حل براي آرامش پيدا كردن من، جدايي است. زن اضافه ميكند: اگر براي شوهرم دليل قانعكنندهاي نياورم، او پولي به من نميدهد؛ ميخواهم از او جدا شوم تا بالاخره به خودش بيايد چرا كه او همه چيز را متعلق به خود ميداند و حاضر نيست مبلغي را به عنوان خرجي به من بپردازد. زن در مقابل قاضي شعبه ايستاد و افزود: بايد از همسرم جدا شوم، زيرا همه افراد فاميل و دوستان به خساست او واقف هستند؛ من از دست رفتارهاي شوهرم دچار پيري زودرس شدهام و بايد با جدايي از اين معضل رها شوم؛ زندگي در كنار شوهري خسيس برايم بسيار عذابآور و طاقت فرساست. يك عاقـد يك خاطره سيدمقتدي حسيني در سال 1328 در روستاي قرولا از توابع شهرستان ابهر به دنيا آمد. وي حدود 33 سال است سردفتردار ازدواج و طلاق ميباشد، اين شماره به سراغ ايشان رفتيم تا او از خاطراتش برايمان بگويد. پدر دروغين اوايل انقلاب بود كه براي جاري كردن خطبه عقدي به منزلي رفتم. از آنجا كه حضور پدر عروس يكي از موارد قانوني اجراي عقد است، پدر عروس خانم را خواستم. پس از لحظهاي مردي كنارم آمد و با برگهاي كه آن زمان به جاي شناسنامه از آن استفاده ميشد خود را پدر عروس معرفي كرد. حالات و رفتار مرد خيلي نامتعارف و عجيب بود، نسبت به او كمي شك كردم. براي همين طبق همان برگه شناسنامه، از او خواستم نام پدر، مادر و مشخصاتشان را بگويد. اما مرد گفت، نميداند چرا كه وقتي طفلي صغير بوده هر دوي آنها را از دست داده است. شك من تبديل به يقين شده بود و ميخواستم حقيقت ماجرا را بدانم. بنابراين با سوالهايي كه از او پرسيدم متوجه شدم، اين پدر قلابي از همه جا بيخبر است و تنها به دليل اصرار خانواده عروس به آنجا آمده بود. زماني كه او را تهديد كردم و گفتم يا حقيقت را بگويد يا با اداره آگاهي تماس ميگيرم، تصميم گرفت همه موضوع را بگويد. از آنجا كه ظاهرا خانواده عروس به دليل عدم موافقت پدر دست به اين اقدام زده بودند و با درست كردن برگهاي مانند شناسنامه و زدن عكس آن آقا روي برگه ميخواستند با تقلب، خطبه عقد را جاري كنند، به آنها گفتم حضور پدر عروس و موافقت او براي عروسي دخترش نه تنها از لحاظ قانون و شرع واجب است بلكه از لحاظ منطقي و عقلي نيز براي ثبات زندگي زناشويي فرزندش ضروري است. كي مهريه را داده كي گرفته؟! در بين زندانيان، قامت رشيد و جوانش به چشم ميآيد. جواني حدود 25 تا 30 سال كه به دليل عدم توان پرداخت مهريه شش ماه است در زندان به سر ميبرد. به گفته خودش هر روز اين شش ماه مانند سالي ميگذرد. بعد از معرفي كمي روي صندلي جابجا ميشود، ترديد سخن گفتن در صورتش كاملا مشهود است اما بعد از كمي مكث شروع به صحبت ميكند. ?هر چه ميكشم از اين جمله بيمعني كي مهريه را داده و كي گرفته است.? داستان گرفتارياش در زندان را از محله قديمي خود در كوچههاي باريك و باصفاي جنوب تهران آغاز ميكند و ميگويد: سعيد آقا همسايه ما سه تا دختر داشت كه يكي از آنها در نزديكي محل تعميرگاهي كه من در آن كار ميكردم كلاس نقاشي ميرفت، همين دليلي شد تا من با ايشان آشنا شوم و اقدام به خواستگاري كنم. بعد از رسم و رسوم خواستگاري رسيديم به مراسم تعيين مهريه كه اين شب و لحظه به لحظهاش را هيچگاه فراموش نخواهم كرد. لبانش خشك ميشود و سعي ميكند خود را خونسرد نشان دهد و لرزش دستانش را پنهان ميكند. بعد از كمي مكث ميگويد: من آن روز فقط تصميم داشتم مشكلي پيش نيايد، همه چيز سريعتر به اتمام برسد و خيالم راحت شود به همين دليل خواهر خانم بنده كه چند سالي از همسرم بزرگتر است 901 سكه را به عنوان پايه مهريه مطرح كرد و من هم بدون تعلل گفتم: اگر به بنده است يك صفر هم جلوي اين عدد بگذاريد. بعد از اين که جمله بچگانه بنده كه از بياطلاعي من به قوانين و مقررات حاكم بر عقد حكايت داشت به دل اقوام عروس نشست و به دنبال آن با اين جمله از سوي خانواده همسر و خانواده خودم كه ?كي مهريه را داده و كي گرفته? عقد ما جاري شد. روزهاي ابتداي پس از عقد به دليل عدم شناخت كافي از يكديگر روزهاي بدي را پشت سر ميگذاشتيم. بعد از مدت كوتاهي به اين نتيجه رسيديم كه به درد هم نميخوريم. بعد از مراجعه و اعلام طلاق توافقي، همسرم اعلام كرد كه تمامي مهريه خود را ميخواهد و از يك سكه آن هم نميگذرد وبه دليل اينكه ازدواج نكرده بوديم بايد 450 سكه را پرداخت ميكردم. من كه آن زمان 90 هزار تومان هم نداشتم نميدانستم چه طور بايد اين همه پول را پرداخت كنم و اين شد كه روانه زندان شدم. حال بعد از شش ماه، هنوز نتوانستهام يك روز به مرخصي بروم چرا كه سند براي وثيقه ندارم و همسرم هم كوتاه نميآيد. نظرش را درباره اين مهريههاي سنگين ميپرسم. صورتش سرخ ميشود و ميگويد: اگر قرار باشه دو نفر با هم زندگي كنند كه با يك دانه سكه هم زندگي ميكنند و اگر كسي هم نخواهد زندگي كند با 100 هزار تا هم نميشود. از پدر و مادرش سراغ ميگيرم كه اشك در چشمانش حلقه ميبندد و ميگويد: مادرم به دليل اينكه در آن روز گفت ?كي مهريه را داده و كي گرفته? خود را خيلي سرزنش ميكند و خبر دارم كه تا الان چندين بار به در منزل پدر همسرم رفته ولي فايدهاي نداشته است. بعد از حضور در زندان هم پدرم سكته كرد و الان گوشه منزل افتاده، كسي نيست كه مخارج خواهر و برادرهاي كوچكم را بدهد. اشكهايش تحمل صبر ندارند و يكييكي جاري ميشوند و بعد از لحظهاي مانند جوي، روان ميشود، بيآنكه بتواند پنهان كند از خجالت سر به زير ميگيرد و آرام ميگويد: بگذاريد بروم. تحمل بازگويي مشكلات بسياري را ندارم كه به سر خانوادهام به دليل جهالت من آمده. از جايش بلند ميشود و ميگويد: ?نميدانم اين داستان را چه كسي ميخواند، اما ميخواهم بدانند كه نصيحتشان نميكنم فقط ميگويم يك روز خود را به جاي من بگذارند و ببينند تحمل دارند يا نه؟ آري بسياري هستند در زندانهاي كشور بيآنكه جرم و بزهي انجام داده باشند، تنها به دليل جهل و احساسات گرفتار مشكلي ميشوند كه خود آفريدهاند، درست مثل نداشتن مهريه... آنچه را خوانديد مطلبي بود كه ستاد ديه براي ما گردآوري كرده بود، يك زنداني كه بدون هيچ گناهي و تنها به خاطر احساسي شدن در شب خواستگاري، چنين بلايي را سر خود آورد. ازدواج عاقلانه زندگي عاشقانه قسمت و شانس در ازدواج شما تا چه اندازه به ?قسمت? و ?شانس? در ازدواج معتقديد؟ ?قسمت? به معناي عدم نقش و اراده انسان در رخدادهاي زندگي از جمله ازدواج، درست نيست؛ زيرا انسان، آزاد و داراي اختيار آفريده شده است؛ البته اين آزادي مطلق نيست؛ بلكه مستند به اراده و مشيت خداوند است. براي تحقق يك رخداد (ازدواج)، عوامل گوناگوني از جمله اراده انسان دخالت دارد كه البته در طول اراده خداوند است؛ مثل اينكه اگر ميخواهيد لامپ منزل شما روشن شود. بايد نيروگاه برق باشد؛ نيروي برق را توليد كند؛ از نيروگاه تا منزل شما سيمكشي شده باشد؛ در سيمها نيروي الكتريسيته جريان داشته باشد و شما نيز كليد برق را فشار دهيد. اگر هر يك از اين عوامل وجود نداشته باشد، لامپ روشن نميشود؛ بنابراين، شما براي ازدواجتان بايد اراده و اقدام كنيد و فرآيند خواستگاري را بگذرانيد؛ اما در نهايت ممكن است خداوند به سبب مصالحي كه ما نميدانيم، اراده خود را بر اراده شما حاكم كند و با وجود شرايط مناسب ظاهري، ازدواج به سامان نرسد. امام علي(ع) فرمود: عرفتا... سبحانه بفسخ العزائم. خداي منزه را به تغيير ارادههاي آهنين شناختم. اگر شما براي ازدواجتان اقدام كرديد اما به سرانجام نرسيد و خود در عدم تحقق آن دخالتي نداشتيد، مطمئن باشيد كه به مصلحت شما نبوده و ديگر جايي براي رنجش و ناراحتي نيست و اين را ميتوان قسمت الهي دانست؛ پس قسمت به اين معنا درست و به معناي پيش گفته (عدم اراده انسان) نادرست است. اعتقاد به ?شانس? و ستاره بخت نيز يكي از آسيبهاي ازدواج و شبيه همان اعتقاد به قسمت به معناي نادرست آن است كه شخص را از حركت باز ميدارد يا عاملي براي بيدقتي و سهلانگاري در ازدواج ميشود. كساني كه به اين خرافات تمسك ميكنند يا به دليل تنبلي و سستي است يا از ديدگاه روانشناسي در حقيقت ميخواهند ضعف اعتماد به نفس(خودباوري) خويش را كتمان كنند.
نه دروغ زیرکانه ای که همه ما به خودمان میگوییم
چرا خانواده تلگرامی یک خانواده منزوی است؟
تفاوتهای زنان و مردان در عشق ورزیدن
برای موفق شدن کمی منفی فکر کنید!
چرا همه آدمها به دنیا از دیدی متفاوت نگاه میکنند؟
گفته هایی از کنفوسیوس برای زندگی بهتر
این تمرین سادهی نوشتن میتواند زندگی شما را متحول کند
1483308 بازدید
217 بازدید امروز
109 بازدید دیروز
2360 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian