مشکلات اعتماد کردن به آدم ها

دوستي قديمي دارم که نزديک من زندگي مي کند اما از پنج سال پيش تا به حال او را نديده ام. دليلش اين نيست که به شهر ديگري رفته باشد، نه، به خاطر اين است که تصميم گرفته ديگر هيچوقت از خيابان رد نشود. او الان سالهاست که در خانه اش زندگي مي کند و از آن بيرون نيامده است تا مبادا مجبور نشود از خيابان رد شود.

نمي خواهم فکر کنيد که دوستم يک ديوانه است اما دليل کار او اين است که يکي از دوستانش در يک تصادف وحشتناک وقتي مشغول رد شدن از خيابان بود، جان خود را از دست داد. به همين خاطر بود که تصميم گرفت خودش را در خانه حبس کند تا چنين اتفاقي ديگر برايش نيفتد.

مي دانم عجيب به نظر مي رسد اما اين دقيقاً همان کاري است که مردم وقتي با اعتماد کردن به ديگران مشکل پيدا مي کنند، انجام مي دهند. وقتي فقط يک خيانت را تجربه مي کنند يا مي بينند که براي يکي از دوستانشان اين اتفاق مي افتد، آنوقت تصميم مي گيرند که ديگر به هيچ کس اعتماد نکنند.

چرا بعضي ها با اعتماد کردن به ديگران مشکل دارند؟

اگر کسي در خانواده اي بزرگ شده باشد که پدر و مادر به خاطر مسائل اعتمادي از هم طلاق گرفته باشند، او نيز اتوماتيک وار از اعتماد کردن به ديگران مي ترسد. اگر مادرش به پدرش خيانت کرده باشد، پسري که در اين خانواده بزرگ مي شود ديگر قادر نخواهد بود به هيچ زني اعتماد کند و البته برعکس اين.

همچنين ممکن است بعضي ها وقتي مي بينند که دوستشان در اين مورد مشکلي دارد، از اعتماد به افراد واهمه پيدا مي کند. مهم نيست که به خودش خيانت شده باشد يا عذابي که يکي از خيانت مي کشد را ديده باشد، در هر دو مورد، ذهن ناخودآگاه او هنوز اعتماد کردن را به ديگران خطرناک مي داند.

بعضي از والدين عادت دارند ذهن بچه ها را با افکار خيلي بدي در مورد اعتماد کردن به ديگران پر کنند، اين والدين فقط چيزهايي که براي خودشان اتفاق افتاده را براي آنها تعريف مي کنند و فکر ميکنند که اين اتفاقات براي همه مردم مي افتد. و به همين صورت بچه با مشکلاتي در اعتماد کردن به ديگران بزرگ مي شود.

وقتي فکر ميکنيد که آدمها قابل اعتماد نيستند

اگر هر عقيده اي را باور داشته باشيد، ذهن ناخودآگاه شما همه دلايلي که نشان مي دهد آن فکر صحت دارد را جمع مي کند. ذهن ناخودآگاه شما بعضي از اتفاق هاي مهم را دور ريخته و فقط روي يکي از آنها که ثابت مي کند آدمها قابل اعتماد نيستند تمرکز مي کند. وقتي دختري فکر کند که نبايد هيچوقت به هيچ مردي اعتماد کند، ذهن ناخودآگاهش اجازه مي دهد عاشق يک دروغگو که بعدها به او خيانت مي کند بشود تا به او ثابت کند به آدم ها نمي شود اعتماد کرد.

به همين دليل است که خانم ها معمولاً وارد رابطه هايي مي شوند که در آن از آنها سوءاستفاده مي شود و دليل آن هم اين است که فکر مي کنند مردها سوءاستفاده گرند. به همين دليل ذهن ناخودآگاهشان براي ثابت کردن اين مسئله به آنها هميشه مردهاي سوءاستفاده گر برايشان پيدا مي کند. البته من نمي گويم که آدمها فرشته اند، آدم هاي بد که نمي توان به آنها اعتماد کرد وجود دارند اما با اين وجود آدم هاي خوب هم هستند. درست است که نمي شود به همه اعتماد کرد اما افرادي هستند که بتوان به آنها اعتماد کرد.

چطور دوباره اعتماد کنيم

در زير به چند نکته عملي اشاره مي کنيم که به شما کمک مي کند بتوانيد دوباره به ديگران اعتماد کنيد.

- هروقت در اعتماد کردن به ديگران مشکل داشتيد از خودتان اين سوالها را بپرسيد: اگر کسي قابل اعتماد نبوده است به آن معنا است که به همه دنيا نمي توان اعتماد کرد؟ اگر يک روز با ماشين تصادف کردم آيا به آن معنا است که ديگر هيچوقت نبايد از خيابان رد شوم؟ اگر يکي از والدينم به ديگري خيانت کرده آيا به آن معنا است که همه دنيا خيانت مي کنند؟ هرچه بيشتر از خودتان بپرسيد بيشتر با افکار اشتباهتان وارد مبارزه مي شويد و بيشتر به ديگران اعتماد خواهيد کرد.

- هرزمان که متوجه شديد درمورد کسي پيش داوري مي کنيد، به خودتان يادآور شويد که ذهن ناخودآگاهتان مي تواند اين فکر را به شما ثابت کند حتي اگر حقيقت نداشته باشد. تنها راه پيدا کردن حقيقت درمورد ديگران اين است که از هرگونه تعصب خودداري کنيد، فقط آنموقع است که خواهيد فهميد که چه کسي واقعاً قابل اعتماد است و چه کسي نيست.

- حتي اگر متوجه شديد که کسي قابل اعتماد نيست بدانيد که آن فرد نشاندهنده همه جهان نيست، او فقط يک نفر است.

- با صداقتتان به ديگران اجازه دهيد به شما اعتماد کنند. افرادي که به ديگران خيانت مي کنند و آنهايي که مداوم دروغ مي گويند معمولاً خودشان هم در اعتماد کردن به ديگران مشکل دارند چون فکر مي کنند که بقيه هم مثل خودشان هستند.

لازم نيست به همه اعتماد کنيد فقط بايد بدانيد که افرادي هستند که مي توان به آنها اعتماد کرد.